متن ترانه ساز و آواز سالار عقیلی (متن آهنگ) : ساز و آواز مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام تو فارغی و به افسوس میرود ایام شبی نپرسی و روزی که: «دوستدارانم چگونه شب به سحر میبرند و روز به شام؟» ببردی از دل من مهر، هر کجا صنمیاست مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام؟ به کام دل، نفسی با تو، التماس منست بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق نه پای رفتن از این ناحیت، نه جای مُقام چه دشمنی تو، که از عشق دست و شمشیرت مطاوعت به گریزم نمیکنند اقدام ملامتم نکند هر که معرفت دارد که عشق میبستاند ز دست عقل زمام مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم نه گوش فهم بمانَد، نه هوش استفهام اگر زبان مرا روزگار دربندد به عشق در سخن آیند ریزههای عُظام بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت؟ گر این سخن برود در جهان نماند خام! | | |