متن ترانه نگار سالار عقیلی (متن آهنگ) : نگار
دوستش می دارم و دردم نمی داند نگار مبتلایش کن به دردم ای طبیبا بی شمار هرچه کردم مهربانی بی وفایی کرد مرا او نمی داند چه آورد بر سرم دیوانه وار او نمی داند چه آورد بر سرم دیوانه وار
طاقتم تاب است و گشتم بی تحمل این زمان با شکیب و بی صبور از درد دوری های یار بیم رسوایی نمانده آبرویم رفت و رفت تا شدم انگشت نمای کوی و برزن
ای نگارا عشق من را از نگاهم بر بخوان ای طبیبا کو دوای درد بی درمانِ یار گر بماند یک نفس از عمر باقی می زنم دل به دریا سر به صحرا بی محابا بی گدار دوستش می دارم و دردم نمی داند نگار مبتلایش کن به دردم ای طبیبا بی شمار هرچه کردم مهربانی بی وفایی کرد مرا او نمی داند چه آورد بر سرم دیوانه وار او نمی داند چه آورد بر سرم دیوانه وار
| | |